چرخ. آسمان. فلک. چرخ گردان. چرخ گردنده. چرخ دوار. چرخ متحرک: ببینم که رای جهاندار چیست رخ شمع چرخ روان سوی کیست. فردوسی. چنین است آئین چرخ روان توانا بهر کار و ما ناتوان. فردوسی
چرخ. آسمان. فلک. چرخ گردان. چرخ گردنده. چرخ دوار. چرخ متحرک: ببینم که رای جهاندار چیست رخ شمع چرخ روان سوی کیست. فردوسی. چنین است آئین چرخ روان توانا بهر کار و ما ناتوان. فردوسی
کنایه از معشوقی که قامتی چون سرو دارد و به زیبایی راه می رود، سرو خرامان، سرو چمان، معشوق، برای مثال ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد / راست گویی به تن مرده روان بازآمد (سعدی۲ - ۴۱۴)
کنایه از معشوقی که قامتی چون سرو دارد و به زیبایی راه می رود، سَروِ خَرامان، سَروِ چَمان، معشوق، برای مِثال ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد / راست گویی به تن مرده روان بازآمد (سعدی۲ - ۴۱۴)
گردگردان. در حال چرخیدن. دورزنان. گردان و چرخان: کف چرخ زنان بر می می رقص کنان در دل دل خارکنان از رخ گلزار نمود اینک. خاقانی. کمتر از ذره نئی پست مشو مهربورز تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان. حافظ
گردگردان. در حال چرخیدن. دورزنان. گردان و چرخان: کف چرخ زنان بر می می رقص کنان در دل دل خارکنان از رخ گلزار نمود اینک. خاقانی. کمتر از ذره نئی پست مشو مهربورز تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان. حافظ
بر عرش روندگان. کنایه از انبیاء و اولیاء است. (انجمن آرا). کنایه از انبیاء و اولیاء و اهل اﷲ و اهل دل باشد. (برهان) (آنندراج). عرش وران: سدره نشینان سوی او پر زنند عرش روان نیز همین در زنند. نظامی. عرش روانی که ز تن رسته اند شهپر جبریل بدل بسته اند. نظامی
بر عرش روندگان. کنایه از انبیاء و اولیاء است. (انجمن آرا). کنایه از انبیاء و اولیاء و اهل اﷲ و اهل دل باشد. (برهان) (آنندراج). عرش وران: سدره نشینان سوی او پر زنند عرش روان نیز همین در زنند. نظامی. عرش روانی که ز تن رسته اند شهپر جبریل بدل بسته اند. نظامی
آسمان. (ناظم الاطباء). کنایه از آسمان و فلک. چرخ. چرخ گردنده. چرخ گردان: بدل از مکر و از حسد دورند حاصل دهر و چرخ دوارند. ناصرخسرو. رجوع به چرخ دولابی شود. ، بخت ناپایدار. (ناظم الاطباء). کنایه از بخت و اقبال، که بی ثبات و ناپایدار است
آسمان. (ناظم الاطباء). کنایه از آسمان و فلک. چرخ. چرخ گردنده. چرخ گردان: بدل از مکر و از حسد دورند حاصل دهر و چرخ دوارند. ناصرخسرو. رجوع به چرخ دولابی شود. ، بخت ناپایدار. (ناظم الاطباء). کنایه از بخت و اقبال، که بی ثبات و ناپایدار است
چرخ گردون. فلک. آسمان. سپهر. چرخ گردنده. آسمان و فلک گردنده. چرخ روان. چرخ متحرک: همه پند پیرانش آید بیاد ازآن پس دهد چرخ گردانش داد. فردوسی. همین چرخ گردان بر او بگذرد چنین داند آنکس که دارد خرد. فردوسی. این نشانیها ترا بر وعده ایزد گواست چرخ گردان این نشانیها برای ما کند. ناصرخسرو. قرار چشم چه داری به زیر چرخ چو نیست قرار هیچ به یک حال چرخ گردان را. ناصرخسرو. چه گوئی که فرساید این چرخ گردان چو بیحد و مر بشمرد سالیانرا. ناصرخسرو. ازین چرخ گردان و اجرام تابان وزین باد و آتش بهم چون دو خواهر. ناصرخسرو. بی نوا چون کافر درویش نه دنیا نه دین مدبرا آخر ز مادر بر چه طالع زاده ای یا چو مردان چرخ گردان زیر پای همت آر یا زن آسا چرخ گردان، چند ازین نرماده ای. ؟ (از صحاح الفرس). رجوع به چرخ و چرخ گردنده و چرخ روان شود
چرخ گردون. فلک. آسمان. سپهر. چرخ گردنده. آسمان و فلک گردنده. چرخ روان. چرخ متحرک: همه پند پیرانش آید بیاد ازآن پس دهد چرخ گردانش داد. فردوسی. همین چرخ گردان بر او بگذرد چنین داند آنکس که دارد خرد. فردوسی. این نشانیها ترا بر وعده ایزد گواست چرخ گردان این نشانیها برای ما کند. ناصرخسرو. قرار چشم چه داری به زیر چرخ چو نیست قرار هیچ به یک حال چرخ گردان را. ناصرخسرو. چه گوئی که فرساید این چرخ گردان چو بیحد و مر بشمرد سالیانرا. ناصرخسرو. ازین چرخ گردان و اجرام تابان وزین باد و آتش بهم چون دو خواهر. ناصرخسرو. بی نوا چون کافر درویش نه دنیا نه دین مدبرا آخر ز مادر بر چه طالع زاده ای یا چو مردان چرخ گردان زیر پای همت آر یا زن آسا چرخ گردان، چند ازین نرماده ای. ؟ (از صحاح الفرس). رجوع به چرخ و چرخ گردنده و چرخ روان شود
مانند چرخ. چرخ مانند. چرخ وش. آنچه همچون چرخ حرکت دوری کند. شبیه به چرخ در حرکت و گردش. دوار مثل چرخ: درنگ آر ای سپهر چرخ وارا کیاخن ترت باید کرد کارا. رودکی (از فرهنگ اسدی). ، آسمان وار. فلک وار. سپهرمانند. رجوع به چرخ و چرخ وش شود
مانند چرخ. چرخ مانند. چرخ وش. آنچه همچون چرخ حرکت دوری کند. شبیه به چرخ در حرکت و گردش. دوار مثل چرخ: درنگ آر ای سپهر چرخ وارا کیاخن ترت باید کرد کارا. رودکی (از فرهنگ اسدی). ، آسمان وار. فلک وار. سپهرمانند. رجوع به چرخ و چرخ وش شود